فداكاري
زمستاني سرد كلاغ غذا نداشت تا جوجه هايش را سيركند گوشت بدن خودرا مي كند وبه جوجه هايش مي داد تا در در سرماي زمستان از گرسنگي نميرند.زمستان تمام شد وكلاغ مرد! اما جوجه هايش از مرگ حتمي نجات پيدا كردند وگفتند: آخي خوب شد مرد، راحت شديم! از اين غذاي تكراري ... اين است واقعيت تلخ روزگار ما
دوستان عزيز؛ بيشتر روي سخن با دوستان هم سن وسال خودم مي باشد مخصوصا آنهايي كه پدر ومادرشان در قيد حيات هستند قدر اين فرشته هاي زميني را بدانيد كه اينها بهشت فراموش شده اند. اينها با تمام مشكلات وكمبودها بدون امكانات اوليه امروزي با جان ودل مارا بزرگ كردند و اكنون اولين وآخرين توقعشان نگاه محبت آميز و احوالپرسي خشك وخالي واعلام سلامتي وخوشبختي فرزندانشان مي باشد. اين فرشتگان فراموش شده بدون شير خشك،پستانك و ماي بيبي مارا بزرگ كرده اند. اينها عزيزان بدون پكيچ هاي ديواري وآبگرمكن هاي گازي وشيرآبهاي سرد وگرم بچه بزرگ كرده اند اينها در زير برف و سرماي طاقت فرساي آذربايجان با شكستن يخ بركه ها لباس وپوشاك بچه هايشان شسته اند.و... آيا اينها شابسته پرستش نيستند؟